از استاد تاريخ پرسيدن عشق چيست؟ گفت: سقوط سلسله ي قلب آدمي.
از عاشق پرسيدن عشق غم است يا شادي؟ سر بر ديوار گذاشت و گفت: انتظار!
از عاشق پرسيدن عشق غم است يا شادي؟ سر بر ديوار گذاشت و گفت: انتظار!
شعله به شمع گفت : کاش روزی به شمعدان برسم،
شمع بی آنکه چیزی بگوید ذره ذره آب شد تا شعله به آرزویش برسید.
درویشی را گفتند که زند گی چند بخش است.
گفت:کودکی و پیری،گفتند:پس جوانی چه شد؟
گفت: جوانی با عشق سوخت با جدایی ساخت وبا بی وفایی مرد.
همه تو وبشون مطلب میزارن البته کپی می کنن...........
منم می خواستم کپی کنم اما نه مطلب وب ها رو می خواستم دل داغونمو کپی کنم ولی هنگیدم........